( رفیق بی کَلک )
مادرِ من مادرِ من
ای همه یِ باورِ من
یادم میاد اون قدیما
زمستونا ، تابستونا
وقتی شب از راه میرسید
تاریکی از پنجره ها
سَر میکشید به خونه ها
بغض تو گلوم پیله میکرد
غم تو دلم گولّه میشد
اونوقت تو بودی از پسِ
غصه ها در میومدی
زمستونایِ سرد سرد
پشت در خونه یِ گرم
برف تو کوچه قُلّه میشد
آتشِ غصه هایِ من
خاموش میشد با خنده هات
گرمی و آرامشِ آن
اطاقِ سردم تو بودی
شادابی و سرخیِ این
چهره یِ زردم تو بودی
رو راست بگم مادرِ من
دوایِ دردم تو بودی
امّا الان که رفته ای
صورتِ خود نهاده ام
به خاکِ تو ، به سنگِ تو
حیف نشد بوسه زنم
دست و پایِ قشنگِ تو
من که وجودم از تو بود
کاش میشدم به رنگِ تو
فرصتا رفته از کَفم
کاش میشد دست به سینه
یه عمر نوکرت باشم
حیف نشد
مونده به یادگار برام
شونه ای و یه آینه
چادر نماز و عینکت
راسته میگن که مادرا
میونِ عاشقا تَکن
اگر که دلگیرم باشن
با اخماشم با نمکن
باید بگم که مادرا
رفیقای بی کَلکن
بهشت و جنتِ خدا
سند خورده به نام تو
باید ببالد به خودش
افتاده زیرِ پای تو
.حبیب رضائی رازلیقی
نماهنگ زیبایی از شعر در قالب تصویر و متن شعر با صدای دلنشین رضا نیک فرجام را میتوانید در آپارات و یوتیوب به آدرس پایین مراجعه نموده و مشاهده فرمایید
http://www.aparat.com/v/h3WIC
https://youtu.be/tWZc10djPcc
سرود
( ماه روی نیزه ها )
هرچه دارم از تو دارم
نیست طاقت بی قرارم
بنگر ای فرزندِ زهرا
یک نظر بر حالِ زارم
نامِ زیبایِ تو باشد
آبرویم ، اعتبارم
خاکِ مزارت شفا
هدیه یِ خوبِ خدا
ماهِ رویِ نیزه ها
شافعِ روز جزا
ثارالله ثارالله
عاشقِ زارِ تو هستم
من که بیمارِ تو هستم
بر همه دنیا ببالم
چون که زوارِ تو هستم
در دو عالم سر فرازم
که عزادارِ تو هستم
خاکِ مزارت شفا
هدیه یِ خوبِ خدا
ماهِ رویِ نیزه ها
شافعِ روزِ جزا
ثارالله ثارالله
شاهِ من ماهِ مُنیرم
من غلامی سر به زیرم
دستِ من بر دامنِ تو
پیش از آنی که بمیرم
درگشا تا کربلا را
من زِ دستانِ تو گیرم
خاکِ مزارت شفا
هدیه یِ خوب خدا
ماهِ رویِ نیزه ها
شافعِ روزِ جزا
ثارالله ثارالله
ای که هستی آرزویم
عشقِ خود را در تو جویم
سرمه ام خاکِ مزارت
کفشِ زوارِ تو بویم
رو سیاهم گرچه آقا
عمریه مدحِ تو گویم
خاکِ مزارت شفا
هدیه یِ خوبِ خدا
ماهِ رویِ نیزه ها
شافعِ روزِ جزا
ثارالله ثارالله
بر مزارت دستِ خالی
آمدم دارم سوالی
میشود اینجا بمیرم ؟
دفن گردم این حوالی
سنگِ قبرم فرش گردد
بر قدم هایِ اَهالی
خاکِ مزارت شفا
هدیه یِ خوبِ خدا
ماهِ رویِ نیزه ها
شافعِ روزِ جزا
ثارالله ثارالله
من فدایِ روحِ پاکت
پیکرِ صد چاک چاکت
میگذارم عاشقانه
صورتم را رویِ خاکت
تا سحرگه می نگارم
نوحه هایِ سوکت
خاکِ مزارتِ شفا
هدیه یِ خوبِ خدا
ماهِ روی نیزه ها
شافعِ روزِ جزا
ثارالله ثارالله
نورِ چشمِ مصطفی یی
دردمندان را دوایی
ناجیِ دینِ محمّد ص
ای (حبیبِ ) کبریایی
شافعِ روزِ جزایی
روح و جانم را صفایی
خاکِ مزارت شفا
هدیه یِ خوبِ خدا
ماهِ رویِ نیزه ها
شافعِ روزِ جزا
ثارالله ثارالله
حبیب رضائی رازلیقی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قالب : ترجیع بند (اندکی متفاوت)
وزن : فعلاتن فعلاتن
بحر : رمل مربع مخبون سالم
( خسته از عشق )
گرچه که رفتی ومن ، سوختم ازاین جفا
عشقِ تو دیگر مرا ، نیست بسَر بی وَفا
چشمِ شَرَر بارِ تو ، داده فنا هستیم
شُکرکنم شد خموش ، آتشِ این ماجرا
سنگ شده این دلم ، مثلِ دلِ سنگِ تو
عاقبت از این سفر ، راه نمودم جدا
سینه یِ پُر شورمن ، شد تُهی ازمهرِتو
دل شده ازمحبس و ، قیدو رَسَن هارَها
گوکه دلی رانبود ، خون شده ازعشقِ تو
با غم و هجرانِ تو ، نیست دگر آشنا
یاکه دوچشمی زاَشک ، دردلِ شب رنگِ خون
اَشک نریزد دگر ، چشمِ تَرم در مَسا
از تو بُتی ساختم ، ماه رُخی چون مَلَک
مست بُدم بی خرد ، بر مرضی مبتلا
در پیِ تو خسته ام ، عشق گدایی کنم
حالِ دلم را نگر ، نیست دگر اِشتها
دل نشوَد بعد ازاین ، نازِ تو را مشتری
تا به لحَد گویمش ، بر دلِ خود مرحبا
نقش نگردد دگر ، عکس رخت بردلم
پاره کنم عکس تو ، از در و دیوارها
این غزلت ای (حبیب) ، بویِ عجیبی دهد
سازِ جدایی زَند ، از مِی و میخانه ها
حبیب رضائی رازلیقی
قالب : غزل ـ وزن دوری
وزن : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن
بحر: منسرح مطوی مکشوف
پ ـ ن
شعری که آئینی نشد
(بغضِ چهل روزه)
.
برمزارت آمدم زار و پریشانم حسین
میکنم بر قبرِ شش گوشه فدا جانم حسین
.
آمدم از شام تا در بَر بگیرم قبرِ تو
همچو شمعی درغَمت سوزان و گریانم حسین
.
آمدم با اَشک شویم قبرِ زیبایِ تو را
خانه ام ، کاشانه ام شد بی تو زندانم حسین
.
مانده ام تنها در این دنیا ندارم یاوری
کو؟ برادرها شود آرامشِ جانم حسین
.
یادگارِ مادرم پیراهنت آورده ام
اَرمغانی را جز اینم نیست، اِمکانم حسین
.
ِعطرِ زهرا را گرفته تار و پود پیرَهن
بویَمش، دردِ دلم را گشته درمانم حسین
.
ای گُلِ زهرا چه گویم از جفایِ شامیان
گشت نیلی صورت ماهِ یتیمانم حسین
.
رفت غارت گوشواره، مهدِ طفلانِ یتیم
خیمه ها آتش گرفت و سینه سوزانم حسین
.
وایِ من، وای از خرابه شرم دارم از بیان
شبهِ مادر دخترت رفته زِ دستانم حسین
.
داغِ مادر تازه شد هنگامِ غسلِ دخترت
صورتِ نیلی چو مادرکرده نالانم حسین
.
گریه ی سیری نکردم چونکه امکانش نبود
رفته ام تا شام را با اشکِ پنهانم حسین
.
ناگران از اهلِ بیتت ای برادر جان مباش
چون که بودم حافظِ جانِ اسیرانم حسین
.
گرچه رفتم با اسارت با صلابت آمدم
پایبندم از اَزل بر عهد و پیمانم حسین
.
در مزارش ناله کردن آرزو دارد (حبیب)
یک نظرفرما زیارت گردد آسانم حسین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاعر : حبیب رضائی رازلیقی
سرایش : ۹٨/۷/۲۷
قالب غزل
وزن : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر رمل مثمن محذوف
.
( یاضامن آهو )
دارم هوایِ مرقدت ای شاهِ من
دل می طپد در سینه ام ای ماهِ من
.
از کودکی نامت شده وردِ زبان
عشقت در این دنیا شده همراهِ من
.
کمتر زِ آهو نیستم مولا بیا
تا بنگری بر محبسِ جانکاهِ من
.
افتاده ام در بندِ صیّاد زمان
آقا نظر کن بر اسارت گاهِ من
.
چون بچه آهو بر مزارت سر نَهم
دستی کشی تا بر سرِ گمراهِ من
.
بر پنجره فولادِ تو گشتم دَخیل
کافی نبوده، همّت کوتاهِ من؟
.
مهمان شدم گاهی اگر بر سُفره ات
قانع نشد گویا دل خود خواهِ من
.
لایق نبودم در کنار مرقدت؟
جانم زِ تن بیرون شود، با آهِ من؟
.
گفتم رضا، راضی نشد در سینه دل
از مشهدَت تا کربلا شد راهِ من
.
حسرت به دل ماندم ، شود صبحِ فرج
چون گشته طی شش سال از پنجاه من
.
وقت اَذان گشته (حبیبم) شد سَحر
جاری شده اَشکم به سجده گاهِ من
.
شعر: حبیب رضائی رازلیقی
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
قالب : غزل
بحر : رجز مسدس سالم
وزن : مستفعلن مستفعلن مستفعلن
( پرسپولیس قهرمان )
تک ستاره، شیرسرخِ بی اَمانم
سرخ جامه، همچو ماهِ آسمانم
من مدالِ زرنشانم کشورم را
بی بدیلم، بی نظیرم، قهرمانم
چون پلنگی برحریفانم بتازم
تور هر دروازه ای را گل نشانم
مقتدایی چون علی دارم به میدان
پوریایی مکتب هستم ، پهلوانم
آسمان با بازی من رنگِ خون شد
بر حریفان همچو تیری در کمانم
ریشه در تاریخ دارم، پرسپولیسم
افتخاراتم نه ایران، درجهانم
ای بنازم بر کلانی سر طلایی
با علی پروین به دنیا جاودانم
شیرهایی چون علی دایی به حمله
سرو قامت این چنینَم، آنچنانم
در دفاعم کوهِ غیرت باقری شد
وصفِ او نتوان نوشت، قاصر زیانم
در فرانسه تورِ اِمریکا هدف شد
وان فرارِ مهدوی کی یا جوانم
زاید آن گلهایِ هَتریکش به کامم
شهد شیرینِ عسل داده نشانم
با برانکو جام جم سر برده ایم ما
جامهای قهرمانی، تو أمانم
خون جگر گشتیم ما از هجرِ هادی
پُر نشـد جایِ یـَلِ مازنـدرانـم
گر که پوشیدی جوان این پیرَهن را
پاس داری کن بهایش را بدانم
شاعر : حبیب رضائی رازلیقی
.
" سردارِ بی ادعا "
.
خیره گشته چشمِ دنیا سوی تو
خون سرخت کرده زیبا رویِ تو
.
دور بودی از وطن وا غُربتا
پیروِ راهِ شهیدان خویِ تو
.
پیکرت شد قطعه قطعه وایِ من
گفته شد گشته جدا بازویِ تو
.
دلبری هایت زِ امت دل رُبود
ملتی همراه شد تا کویِ تو
.
نام یک ملت سلیمانی شوَد
کودک و پیر و جوان رهپویِ تو
.
خیزشِ امت نگر سردارِ ما
در جهان بر پا کنیم اردویِ تو
.
با سپاه قدس یورش می بریم
بر ستمکاران با نیرویِ تو
.
حک کنم اسمِ تو را بر سینه ام
عاشقانه می شوم همسویِ تو
.
شاعر: حبیب رضائی رازلیقی
.
پ ـ ن
ضمن تسلیت به امت شهید پرور
به عرض میرسانم
در دفاع مقدس بود حاج قاسم را دیدم
اما بعد از شهادتش شناختم
.
درباره این سایت